سانیاسانیا، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره

sania

از شیر گرفتن

 سانیا جونم،مامانی چند وقت بود تصمیم گرفته بودم از شیر بگیرمت ولی دلم نمیومد تا اینکه92/8/22 روز تاسوعا رفتیم منزل مادربزرگم در آنجا آنقدر سرت گرم بازی با بچه ها بود که تصمیم گرفتم دیگه به شما شیر ندم ،شب اول خیلی اذیت شدی چون عادت داشتی شیر بخوری و بخوابی،اما این شب سخت گذشت،و من برات خیلی دعا کردم که بتونی این دو سه روز رو تحمل کنی خدا شکر امام حسین کمکت کرد که دیگه شیر نخوری و از وابستگیت به من کم بشه ... ...
4 اسفند 1392

ماشین بازی

دخترکم ؛ این لباس قشنگ رو عمو محمد من از تایلند براتون سوغات آوردن دستشون درد نکنه . داشتم با این لباس ازتون عکس میگرفتم که دایی(حُشِن)با یه بسته ماشین آمد خونمون و  شما انقدر ذوق کردی و سرگرم بازی با این ماشینها شدی که عکس انداختن فراموش شد . تو خونه مادر جون ماشیناتو هل میدی زیر میز تلویزیون و بعد تلاش میکنی که درشون بیاری وقتی درمیاری دوباره میفرستیشون زیر میز و دوباره از اول ...... ...
1 اسفند 1392

جشن دندونی رادمان جون

سانیا جونم شما  اینجا به جشن دندونی رادمان جون دعوت شدی و در آنجا به شما خیلی خوش گذشت و با بچه ها بازی کردی تو یک جمع کودکانه بود ی.                                      ...
22 بهمن 1392

شهربازی

عزیزم شما پارک رو خیلی دوست داری اما چون هوا سرده ما هم میبریمت شهربازی سرپوشیده .شما هم که عاشق بازی و شیطنت هستی کلی ذوق میکنی و لذت میبری. ...
3 بهمن 1392

نماز خوندن سانیا

    سانیا جون زمانی که من و بابا نماز میخونیم شما هم خیلی علاقه نشان میدی برای نماز خواندن من هم چادرت رو  میارم تا با هم نماز بخونیم خلاصه که همش میری و میای و مهر رو برمیداری و نمیگذاری ما هم نماز بخونیم . ...
3 بهمن 1392

پیشی کوچولو

پیشی کوچولو دوست داره رو پشت بوم راه بره  از اونجا تا آسمون تا کره ماه بره پیشی کوچولو دوست داره روز توی آفتاب باشه شب که هوا تاریکه زیرِ نور مهتاب باشه ...
19 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به sania می باشد