از شیر گرفتن
سانیا جونم،مامانی
چند وقت بود تصمیم گرفته بودم از شیر بگیرمت ولی دلم نمیومد تا اینکه92/8/22 روز تاسوعا رفتیم منزل مادربزرگم در آنجا آنقدر سرت گرم بازی با بچه ها بود که تصمیم گرفتم دیگه به شما شیر ندم ،شب اول خیلی اذیت شدی چون عادت داشتی شیر بخوری و بخوابی،اما این شب سخت گذشت،و من برات خیلی دعا کردم که بتونی این دو سه روز رو تحمل کنی خدا شکر امام حسین کمکت کرد که دیگه شیر نخوری و از وابستگیت به من کم بشه ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی